گمان به اعلم بودن یک مجتهد
اگر مكلّف بعد از مراجعه به اهل خبره، ظن (گمان) به اعلم بودن يك مجتهد داشته باشد، آيا در اين صورت لازم است مطابق ظن خود عمل كند؟
احتياط آن است كه مطابق ظن خود عمل كند.
اهل خبره محسوب شدن مجتهد متجزی
اگر دو مجتهد متجزّى بگويند: «فلان مرجع تقليد اعلم است» و ما با اینکه اين دو نفر را مجتهد متجزى مىدانيم شك در خبره بودن آنها داريم، لطفاً بفرماييد: آيا هر كس مجتهد متجزى باشد حتماً خبره است يا میشود كسى مجتهد متجزى باشد ولى خبره نباشد؟
مجتهد متجزى از اهل خبره محسوب میشود.
تبعیت از مجتهدی که دو عالم خبره شهادت بر اعلمیت او دادهاند
اگر دو عالم عادل خبره بگويند: «زيد اعلم است» و يك عالم عادل خبره بگويد: «عمرو اعلم است» و يك عالم عادل خبره ديگر بگويد: «بكر اعلم است» در اين صورت آيا حتماً بايد از زيد تقليد كرد، يا چون يك عالم عادل خبره گفته عمرو اعلم است و عالم عادل خبره ديگر بكر را اعلم مىداند، اینها رویهم میشوند دو عالم عادل خبره و درنتیجه بين نظر اين دو عالم عادل خبره و نظر دو عالم عادل خبرهاى كه زيد را اعلم مىدانند تعارض پيش مىآيد و شخص مخيّر است كه از هرکدام از اين سه نفر تقليد نمايد؟
از عالمى كه دو خبره بر اعلمیت او شهادت دادهاند تقليد مىكند.
اعلمیت مراجع عصر حاضر بر مراجع گذشته
مسئله رجوع به اعلم در مسائل مورد اختلاف فقها، ازجمله مسائلى است که در تمام رسالههای عملیّه آمده است; ولى حقیقت این است که تشخیص اعلم کارى سخت، بلکه شاید از محالات باشد! چون هر شخص یا گروهى، شخص خاصی را اعلم دانسته و غیر او را اعلم نمیداند. سؤال این است که: مراجعى بودند که گفته میشد در زمان حیات و حتّى پس از حیات اعلم از دیگران هستند. ولى آیا ممکن است این مراجع (رضوانالله علیهم) پس از گذشت زمان طولانى از وفاتشان و با آمدن مراجع جدید ـ که مشغول درس و بحث هستند و علوم و تحقیقات جدیدى در دست دارند ـ بازهم اعلم از احیا باشند؟
شکی نیست که علم و دانش همراه زمان در حال تطوّر و تکامل است؛ و همانگونه که در تعلیقه بر عروة الوثقى، مبحث عدم جواز تقلید ابتدایى از میّت، نوشتهایم، ممکن است بسیارى از مجتهدین زنده از مراجع گذشته اعلم باشند; چون مراجع زنده معلومات و دانش گذشتگان را بهاضافه علوم جدیدى در اختیاردارند. بدینجهت ممکن است در بین مراجع میّت کسانى باشند که از مراجع زنده استعدادى قویتر داشته باشند، ولى اطلاعات احیا ممکن است نسبت به اموات اقرب بهواقع باشد و ملاک اعلمیت، اقربیّت بهواقع است. همانگونه که ممکن است طبیب امروز از ابنسینا ماهرتر باشد; درحالیکه استعداد بوعلى بیشتر بوده است. همچنین در سایر علوم; و روشن است که علم فقه و اصول از این قاعده کلی مستثنا نیست و این دو علم دائماً در حال تطوّر و تکامل است.
اعلمیت در اصول فقه
اگر انسان بتواند تشخیص دهد که فلان مرجع ازنظر مبانى اصولى قویتر است آیا این تشخیص، در اعلم بودن آن مرجع دخیل است؟
اعلم بودن تنها به آگاهى و اعلمیت در علم اصول حاصل نمیشود بلکه شرایط دیگرى نیز دارد.
معنی مجزی بودن عمل به رساله عملیه
آیا تصریح به جواز عمل به رساله که معمولاً در ابتداى رسالهها نوشته میشود به معناى نفى دیگران است؟
تصریح به جواز عمل به رساله، دلیل بر نفى دیگران نیست، بلکه ممکن است دیگران هم در شرایط مساوى و هر دو یا هرچند نفر جایز التّقلید باشند. آرى اگر کسى در اوّل رساله خود بنویسد عمل به این رساله متعیّن است و عمل به غیر آن جایز نیست مفهومش نفى دیگران است درحالیکه هرگز ندیدهایم احدى در مقدمه رساله چنین چیزى بنویسد.
ناشناس بودن مرجع اعلم به علت عدم قدرت بیان
آیا مردم نسبت به مرجعى که ناشناخته مانده چون قدرت بیان نداشته است مسئول هستند؟
درست است که قدرت بیان باعث معرفى شخص است امّا اگر کسى بیانى نداشت و مقام علمى او مجهول ماند و بعد از فحص نیز مقام علمى او روشن نشد مردم نسبت به او وظیفهای ندارند، مانند گنجى است که شناختهنشده و کسى در برابر آن گنج وظیفهای ندارد.
اعلم دانستن از طریق انتشار رساله
آیا انتشار رساله توسط مجتهدى به معناى این است که او خود را از دیگران اعلم میداند؟
انتشار رساله توسط مجتهدى به دلالتی بر اینکه او خود را از دیگران اعلم میداند ندارد.
داشتن اجتهاد برای تشخیص اعلم
براى تشخیص اعلم، آیا اهلفن باید مجتهد باشند؟
اجتهاد در اهل خبره براى تشخیص اعلم شرط نیست.